بالهای شکسته







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





گنجشک وخدا

 


گنجشک گفت: لانه کوچکی

داشتم، آرامگاه خستگی‌هایم بود و سرپناه بی کسی‌ام.

تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟

چه می‌خواستی ازلانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟

و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.سکوتی در عرش

طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم

تا لانه‌ات را واژگونکند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشک

خیره در خدایی خدا مانده بود.

خدا گفت:

و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو

ندانسته به دشمنی‌ام بر خاستی. اشک در دیدگان گنجشک

نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فروریخت. های های گریه‌هایش

ملکوت خدا را پر کرد.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط ♥ ♀★•★♥ princesS AmiRi♥★•★♀ ♥ در 9:48 | |



جاوا اسكریپت